آيلينآيلين، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

آيلين فندوق مامان و بابا

از تولــــــــــــــــد تا 13 ماهـــــــــــــــــــگي

  سلام آيلين جونم     دختر قشنگم هر روز شيرين تر از روز قبل ميشي، نفسم اين روزا كه ماماني كلي كار داره شما با گرمي وجودت و شيرين كاري هايي كه انجام مي دي و زبون شيريني كه داري خستگي رو از وجودم بيرون مي كني. هر چيزي رو كه مي گم فوري با اون آواي قشنگي كه داري تكرار مي كني اگرم نتوني بگي اولين كلمشو مي گي كرم=چرهم بيني=بي بي اين دوتا يادمه     شعر مي خوني دول دول دول=گل گل گل   هر پارچه اي رو كه گير بياري ور ميداري ميگه دال،دالي بازي مي كني شيرين گندمك مامان وقتي يه كاري مي كني ميگيم آفرين زود دست ميزني اسباب بازي هاتو كه مي ريزي زمين فوري تلفنتو بر ميداري...
27 دی 1392

كمك به مامان در ....

قربون دختر نازم بشـــــــــــــــــــــم كه داره به مامانش (كه ميدونه خيلي تنها و دست تنهاس) كمك ميكنه براي جمع كردن اساساي خونمون خســـــــــــــــــــــته نباشي دخترم انشاا... آخر اين ماه اسباب كشي داريم اميدوارم مثل امروز كمك باشي نه   مرسي دختر فعال و كوشاي مامان خدا قوت خيلي سنگينه   تنهايي غريبي خيلي بد دردي خيـــــــــــــــــلي...... ...
23 دی 1392

عکس های آتلیه

اینم عکس های دخمل نازم که با کلی دردسر خندیدی و ژست گرفتی امروز خاله جون زحمت کشید رفت از آتلیه گرفت و فایلشو برای من ایمیل کرد تا ما هم ببینیمو لذت ببریم.... مرسی براي انداختن اين عكسها خاله جون فاطمه عسل خاله باباجوني و آقاي عكاس و البته در فعاليت بوديم كه شما يه لبخند بزنيد دست همشون درد نكنه انواعو اقسام كارارو انجام داديم....                             ...
14 دی 1392

مامان بمیــــــــــــــــــــــــره برات

دختر ناز مامان باز دوباره سرما خوردی مامان قربون اون تنو بدن ظریفت بشه وقتی تو شب با سرفه هات سکوت شبو میشکنی اشک تو چشمای نگران مامان جمع میشه و منتظر یه پلک زدنه که راهی بشه مامانی دو شب که با گریه می خوابم مامان اصلا تحمل دیدن مریضیتو نداره از خدای مهربون می خوام تا زود غنچه ی باغمونو خوب کنه آمیـــــــــــــــــن تازه اشتهات خوب شده بود همه چی می خوردی  این سرما خوردگی لعنتی همه چی رو زد به همو کم اشتها شدی اونیم که می خوری زود از بین دندونات می دی بیرون ...
13 دی 1392

اولين دست خط آيلين جونم....9 دي

سلام جيقر مامان امروز براي اولين بار رو كاغذ خطاطي كردي خيلي مسلط كاغذو رو هوا گرفته بودي با روان نويس آقاي پدر اولين اثر خط خودتو ثبت  كردي ببين خطاط كوچولوي مامان.....   اولين اثر خط       اينم اثري كه رو صورتو گردنت گذاشتي ....       اينم دستهاي يه خطاط ماهر     ...
9 دی 1392

واکسن 1 سالگی

نفس مامان 24 آذر واکسن 1 سالگیتو زدیم مسوول بهداشت گفت خیلی راحته اصلا اذیت نمی شی نه تب میکنه نه درد داره منم خوشحالو سرخوش بودم که تو شهر غریب دست تنها هاجو واج نمی مونم سر واکسن 4 ماهگیت خیلی اذیت شدی با بابایی تا صبح بالاسرت بیدار بودیم که نکنه تبت بره بالا استامینوفن می دادیم بهت بدنت یخ یخ می شد نمی دادیم داغ میشد خلاصه خیلی.....سر این واکسن فقط درد سوزن داشتی و یه چوچولو گریه کردی، دقیقا 9 روز بعد که دیروز بود دستات دون قرمز زد امروزم اون دونا چرکی شدن 2 روزم هست که کم اشتها شدی عزیزم انشاالله فردا بیدار شدیم از خواب خوب خوب شده باشی نفسم و همیشه به حق جده ی سادات سالمو تندرست باشـــــــــــی آمـــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
5 دی 1392

دومین کتاب بابایی .....

سلام آیین خانوم مامان دختر قشنگ مامان دومین کتاب بابایی امروز رفت زیر چاپ خیلی خوشحالم از این موفقیت بابایی هفته ی پیشم که هفته ی پژوهش بود بابایی پژوهشگر نمونه شد و ازش تقدیر کردن و  تو سایت دانشگاه و استان ثبت شد   بابای مهربونم بهتون تبریک میگـــــــــــــــــــــــــــــــــم ...
5 دی 1392
1